تالشه نغمه ( بغ؁ض خ؁زان)

شعر تالشی و دلنوشته های (بغ؁ض خ؁زان)

تالشه نغمه ( بغ؁ض خ؁زان)

شعر تالشی و دلنوشته های (بغ؁ض خ؁زان)

تلنگر میزند....


ﺗﻠﻨﮕﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺍﻣﺸﺐ

ﮐﺴﯽ ﺑﺮ ﺳﻘﻒ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ...

ﺗﻮﯾﯽ ﺑﺎﺭﺍﻥ؟ 

ﺗﻮ ﺍﯼ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ،

ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ !

 ﺗﻮ ﻫﻢ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺰﻥ

ﺑﺮ ﺯﺧﻢ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ .…

ﺑﺰﻥ ﺁﻫﻨﮓ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ

ﺻﺪﺍﯼ ﭼﮏ ﭼﮏ ﺳﺎﺯﺕ،

ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺎﺳﻪ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ

ﺷﮑﻨﺠﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺸﺐ

ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ .…

ﺗﻮ ﺍﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ

ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ﺑﮕﺬﺭ

ﯾﻘﯿﻦ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ،

ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﻝ ، 

ﻫﻮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ...

روزگارمون سرد سرد


روزگارمون سرد سرد


دلمون هم پر درد


دنیا با کی چها نکرد به من و تو هم وفا نکرد


 


من پر تب تو پر تب


حرفی بیار بروی لب


اخه کی بروز میرسه شب کی میخواد تموم بشه سوز تب


 


صبح شده نشسته رو گلا شبنم


تو ببار منم میبارم نم نم


هر وقت خواستم بهت سر بزنم نشد تو گریه نکنی منم پرپر نزنم


 


تو بی نوا من بی نوا


دلامون پیش همه تو همه جا


اما من کجا و تو کجا کی پر میشه این فاصله ها


 


نه تو میخوابی و نه من خواب دارم شبا


نکاه میکنیم به ستاره و ماه


دلتنگ همیم اما جدا جدا کاش نبود این شبا و این روزا


 


چی بگم بهت خدا


دنیات نامرده و بی وفا


حالا چکار کنم کجا برم کجا من وا مانده و تنها


 


نه یوسف و نه ادریس


هیچ کی ز دنیا رازی نیس


میدونم من و تو هم اسیر شدیم ز دست سر نویس


 


من چشم خیس تو چشم خیس


برام ی چیزی بنویس


 


علی رستم پور

روزگارمون سرد سرد


روزگارمون سرد سرد


دلمون هم پر درد


دنیا با کی چها نکرد به من و تو هم وفا نکرد


 


من پر تب تو پر تب


حرفی بیار بروی لب


اخه کی بروز میرسه شب کی میخواد تموم بشه سوز تب


 


صبح شده نشسته رو گلا شبنم


تو ببار منم میبارم نم نم


هر وقت خواستم بهت سر بزنم نشد تو گریه نکنی منم پرپر نزنم


 


تو بی نوا من بی نوا


دلامون پیش همه تو همه جا


اما من کجا و تو کجا کی پر میشه این فاصله ها


 


نه تو میخوابی و نه من خواب دارم شبا


نکاه میکنیم به ستاره و ماه


دلتنگ همیم اما جدا جدا کاش نبود این شبا و این روزا


 


چی بگم بهت خدا


دنیات نامرده و بی وفا


حالا چکار کنم کجا برم کجا من وا مانده و تنها


 


نه یوسف و نه ادریس


هیچ کی ز دنیا رازی نیس


میدونم من و تو هم اسیر شدیم ز دست سر نویس


 


من چشم خیس تو چشم خیس


برام ی چیزی بنویس


 


علی رستم پور

دستهایم را.......


خدایا

دستهایم رازیرچانه ام گذاشته ام 

و

مات ومبهوت نگاهت میکنم


چه دلی به او داده ای

که


هم میزند

و

هم میگوید گریه مکن


علی رستم پور

چه دلنشین است


اینجا


چه  دلنشین است


نوای   بلبل و   صدای جویبار


و


چه زیباست


وفای  گل و     هوای  بهار


اما


چه سخت میگذرد


 بر من و  دل  و  چشمِ  انتظار


علی رستم پو

نسیمی دلنواز.....


اینجا

نسیمی دلنواز می دمد

سبزه  سیاهی را گذر می دهد

بلبل نغمه می خواند

بنفشه امدن بهار را خبر می دهد

زمین می بوسد

دستان بهاری که

فرجامِ زمستان را نوید می دهد.....


باز کنیم دریچه دل ها و

بشوئیم کینه ها.....


تاپرستوهای مهاجر

با خیالی راحت

بسازند لانه عشق را

اری نوروزی دیگر امده است

و

سال نو بر همه شما عزیزان  مبارک


یکسال  در کنار هم سپری شد  

از تمام  عزیزان  ممنونم بخاطر لطف و همایتشان

بخاطر نظر ها و پیش نهاداتشان

بخاطر لایک و کامنت هایشان

اگر نشد که پست عزیزی را لایک کنم یا ندیدم پوزش میخوام

اگر عضوی را  از خود رنجاندم  امیدوارم مرا عفو نمایید

همه  عزیز من هستید و  بودنتان مایه حیات من است

دوستتان دارم  و  خاک پای همه شما سروران عزیز هستم


سال نو بر شما مبارک  از ایزد منان برایتان سالی پر از

شادی و ارامش و پیروزی  خواهانم


علی رستم پور

خیلی ناراحت نباش


اینقدرها  هم  ناراحت نباش

همیشه که  نسیم خوش نمی وزد


گاهی هم " بـاد "

شکوفه ها را می لرزاند...

دنیا که همیشه زیبا نیست...


ناراحت شدی

قلم و کاغذت  را بردار

 هرچه خواستی به او بگویی روی کاغذ بنویس.

خواستی داد هم بکشی تنها سایز کلماتت را بزرگ کن نه صدایت را

ارام  خواهی شد

اینگونه دلی هم نشکسته ای

بقول  شاعر  دنیا  ارزش دل شکستن ندارد

پنهان میکنم بغضم را


چیزی   که  از کودکی   تا به امروز


در  من  تغییر  نکرده  این  است


عادت  نکردم  درد دلم را به کسی بگوییم


پنهانش  میکنم   زیر چانه ام


بغض  میکنم


ساکت  ساکت  میشوم


همه  می گویند  چقدر ارام است


درست مثل بچگی هایش....


علی رستم پور

اری بهاری نو میرسد


اری  

بهاری  نو می رسد

می روید گل و میرسد  ز   ره بلبل  مست

نو می شود  هرچه  هست

اما  در تن خسته من 

عشق در خواب زمسانی سختی مانده است

یا که  شاید دل  من 

در حسرت بسیار مانده است

چشم هایم خیره بدر

تا تو ایی فراقت رسد بسر

گاهی دلم میگیرد تنگ می شود و بی تاب

بغز میکنم و چشم هایم  پر  اب

اما در سرم  رویایی هست

که به تو می رسم اخر  یک  روز

نو نمیشوم کهنه  می مانم 

در زمستانی خویش و پر سوز

چشم براه می نشینم شب و روز

می رسی میدانم

می رسی  با یک  گل رز

علی رستم پور

عکس زیبایت


عکس زیبایت در روبرو


بغض عجب میلغزد در گلو


 


ناله و افسوس و یاد خاطرات


امان از دست کین این عدو


علی رستم پور

من که اینگونه....


من  که  این سان خونین دلم

باد خزان  برده  حاصلم


دریا بود روزی  منزلم


امروز  که قایقی  بشکسته در ساحلم


علی رستم پور

نگار من


نگارمن 


بهار  من


قراره  من


مه  شام تار  من


مرا بگذار و بگذر


    رهایم کن


 برو جانا


ازمن تو بگذر


بسی سخت است دشوار


به تنهایی مرورت به شبها


 من عادت می کنم


 اینجا به غمها


    مرا پر کن از این اجبار و بگذر…

نگار من


نگارمن 


بهار  من


قراره  من


مه  شام تار  من


مرا بگذار و بگذر


    رهایم کن


 برو جانا


ازمن تو بگذر


بسی سخت است دشوار


به تنهایی مرورت به شبها


 من عادت می کنم


 اینجا به غمها


    مرا پر کن از این اجبار و بگذر…

ای بخت با تو ......


با تو از چه بگویم ز بخت ز کدامین درد

 

دانی که چه سخت است گریه یک مرد

 

از خون دلم گویم یا از چهره زرد

 

یا از بغض گلویم یا ز دلهره سرد

 

نه تو دانی نه دگر که قضا بامن چه کرد

 

جرمی که هرگز نبود قابل پیگرد

 

دنبال که میگردی یک اواره ولگرد??

 

انکه میخننددو فریاد میزند ... درد..

 

سالهاست که خاموش شده است و سرد

 

زار و پریشان مدهوش شده است برگرد

 

باتو از چه بگویم ز کدامین درد

 

حقا که چه تلخ است گریه یک مرد

 

علی رستم پور

زیر این گنبد کبود


زیر این گنبد کبود  

یکی بود یکی نبود

مثل من و تو هیچ کی نبود

 

دلمون پر آه و پر دود

یادت میاد دوس داشتیم همو بی حد و حدود

حالا ما را از این بودن چه سود

 

من پر سوز تو پر سوز

مثل ماهی توی حوض

حالا تو بسوز و من بسوز

 

بیا بنویسیم توی کتاب

زندگی چیست مثل حباب

تو رفتی و دل منم شدش کباب

 

این قده منو نده عذاب

ی نگام بکن شاید بشه صواب

چه زود شکستیم در اوج شباب

 

من غریب تو هم غریب

اما خیلی شکیب

هر دومون خوردیم فریب

 

هر دومون مثل همیم

مثل دو نیمه سیب

از این زندگی چی میشه ما رو نصیب

 

آفتابمون شده نا پدید

اشکامون شده شدید

دردامونو هیچ کسی ندید

 

اگه شده برا ی بار

توی این فصل بهار

چشم منو گریه نیار

 

اسم مون توی کتابا نیس

مثل رامین مثل ویس

اما برام هیچکی مثل تو نیس

 

من چشم خیس تو چشم خیس

برام ی چیزی بنویس

زیر این گنبد کبود


زیر این گنبد کبود  

یکی بود یکی نبود

مثل من و تو هیچ کی نبود

 

دلمون پر آه و پر دود

یادت میاد دوس داشتیم همو بی حد و حدود

حالا ما را از این بودن چه سود

 

من پر سوز تو پر سوز

مثل ماهی توی حوض

حالا تو بسوز و من بسوز

 

بیا بنویسیم توی کتاب

زندگی چیست مثل حباب

تو رفتی و دل منم شدش کباب

 

این قده منو نده عذاب

ی نگام بکن شاید بشه صواب

چه زود شکستیم در اوج شباب

 

من غریب تو هم غریب

اما خیلی شکیب

هر دومون خوردیم فریب

 

هر دومون مثل همیم

مثل دو نیمه سیب

از این زندگی چی میشه ما رو نصیب

 

آفتابمون شده نا پدید

اشکامون شده شدید

دردامونو هیچ کسی ندید

 

اگه شده برا ی بار

توی این فصل بهار

چشم منو گریه نیار

 

اسم مون توی کتابا نیس

مثل رامین مثل ویس

اما برام هیچکی مثل تو نیس

 

من چشم خیس تو چشم خیس

برام ی چیزی بنویس

خدایا دنیایت....


خدایا  

 

بدنیایت امدم

 

بماند چه ها کشیدم

 

اما بگویمت چه ها دیدم

 

عده ای به دنبال خوش گذراندن جوانیشان

 

عده ای بدنبال ساختن زندگی رویایی

 

عده ای بدنبال تکه ای از بدن

 

عده ای بدنبال نوازش مردانه ای

 

عده ای بی رحمانه برای نوازشی شهوت می طلبیدند

 

اما عده ای نه ضعیف اند

 

و نه احمق

 

فقط مهربانند

تو این دشت شقایق


تو این دشت شقایق

 

 زندگی رو دوس ندارم

 

 بیا دور بشیم از حقایق  

 

دلم پره ز دنیا

 

 بیا دل بزنیم بدریا 

 

مثل ی کهنه قایق

 

 بیا خوش بگیم و بخندیم 

 

از غصه دور بشیم 

 

این واپسین دقایق  

 

میدونم تو هم دلت گرفته

 

  از دست این خلایق  

 

دست تو رو گذاشتند

 

  تو دست اونکه نبوده لایق   

 

علی رستم پور


تو این دشت شقایق


تو این دشت شقایق

 

 زندگی رو دوس ندارم

 

 بیا دور بشیم از حقایق  

 

دلم پره ز دنیا

 

 بیا دل بزنیم بدریا 

 

مثل ی کهنه قایق

 

 بیا خوش بگیم و بخندیم 

 

از غصه دور بشیم 

 

این واپسین دقایق  

 

میدونم تو هم دلت گرفته

 

  از دست این خلایق  

 

دست تو رو گذاشتند

 

  تو دست اونکه نبوده لایق   

 

علی رستم پور


چه دردی دارد ......


چه دردی دارد....

 پرنده باشی اما نباشی رها..

مسافر باشی اما ندانی کجا..

مجازات شوی ندانی چرا..

همیشه محکوم اما بی گناه..


علی رستم پور