-
بر مستی من.....
چهارشنبه 17 تیر 1394 14:05
بر مستی من حد سزاوار زدن با شک و یقین تهمت بسیار زدند حلاج شدم ولی به کفرم سوگند دلتنگ تو بودم که دارم زدند
-
بر مستی من.....
چهارشنبه 17 تیر 1394 14:04
بر مستی من حد سزاوار زدن با شک و یقین تهمت بسیار زدند حلاج شدم ولی به کفرم سوگند دلتنگ تو بودم که دارم زدند
-
در اوج نا امیدی....
چهارشنبه 17 تیر 1394 14:03
وآنگاه که با وجود تمام نا امیدی هایت در عمق وجودت هم همه ای به پا میشود ندایی بانگ بر می آورد و خطابت می کند برخیز به تکاپویت ادامه ده شاید او سهم تو شد و شاید شایدهایت بارور شد و من آن ندای روح بخش و امید افزا را به نقد جان خریدارم.... علی رستم پور
-
یاد ان یلدا ها بخیر
چهارشنبه 17 تیر 1394 14:02
یاد آن شبها و یلداها بخیر برف بازیها وسرماها بخیر کرسی و مادربزرگ وقصه ها آن تخیل هاورویاها بخیر دستهای بی حس وسرمازده کرسی مطبوع وگرماها بخیر آن تنقل ها،لواشک های ترش نان شیرین وکدو حلوا بخیر مردم دریادل آن روزگار پاک بازی ها وسوداها بخیر جایشان خالیست اکنون پیش ما یاد آن بگذشتگان ما بخیر یلدای در راه مبارک,,,,
-
ان یلدا......
چهارشنبه 17 تیر 1394 14:01
ان یلدا شبی بس دراز بود دل مهمان صفره ای ناز بود دنیا بر میل من هم ساز بود عشق بود همدم و هم راز بود دل از بحر دیدار او در حال پرواز بود میشمردم ساعت تا رسد بر صبح دل بحر دیدارش غرق دعا و نماز بود دل اینجا هوایش هوای حجاز بود میخواند و در اوج اواز بود این یلدا شبیست بس دراز دل مهمان صفره ای پر از سوزو ساز نگاه بر ساعت...
-
ان یلدا......
چهارشنبه 17 تیر 1394 14:01
ان یلدا شبی بس دراز بود دل مهمان صفره ای ناز بود دنیا بر میل من هم ساز بود عشق بود همدم و هم راز بود دل از بحر دیدار او در حال پرواز بود میشمردم ساعت تا رسد بر صبح دل بحر دیدارش غرق دعا و نماز بود دل اینجا هوایش هوای حجاز بود میخواند و در اوج اواز بود این یلدا شبیست بس دراز دل مهمان صفره ای پر از سوزو ساز نگاه بر ساعت...
-
روزی ک دلم رو بردی....
چهارشنبه 17 تیر 1394 01:05
روزی که بردی دلمو لرزه انداختی تنمو دلم از اون روز تا حالا بد میزنه بد جوری توی دشت سینه خرمنه تو در ان سکوت شب سردی رفتی تو بمن خیانت کردی دست تو دادی بدست غریبه ای اره میدونم به غریبه عادت کردی علی رستم پور
-
این روزها....
چهارشنبه 17 تیر 1394 01:04
این روزها تمام دردم این است دلم میگیرد وقتی مینویسم از تو فقط برای تو ولی همه میخوانند جز تو
-
دنیا استَه تماشاسرا...
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:45
دنیا اِستَه تَمشا سرا نِه مرا مونو نِه ترا هر کس پی کاری بکَره اشترا هرگز سو نِکره دیگری اگِتَه چرا نِداری نَاله کس نِمَسه برا همه وان برا بمِره گَدا دنیا تماشا خانه است نه برای من میماند نه برای تو هرکسی باید بر ای خودش کاری کند هرگز روشنایی نمیکند چراغی که دیگری برایت روشن کند ناله ادم ندار و ضعیف را کسی نمیشنود همه...
-
دنیا استَه تماشاسرا...
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:44
دنیا اِستَه تَمشا سرا نِه مرا مونو نِه ترا هر کس پی کاری بکَره اشترا هرگز سو نِکره دیگری اگِتَه چرا نِداری نَاله کس نِمَسه برا همه وان برا بمِره گَدا دنیا تماشا خانه است نه برای من میماند نه برای تو هرکسی باید بر ای خودش کاری کند هرگز روشنایی نمیکند چراغی که دیگری برایت روشن کند ناله ادم ندار و ضعیف را کسی نمیشنود همه...
-
در حسرت دیدار....
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:43
در حسرت دیدار تو اواره ام غریب و بی کس و بیچاره ام گم کرده ام رهه خانه ام تا به کیوان رسید ناله ام خزان شده دشت پر الاله ام رفت ز اسمان ستاره و هاله ام دگر نتابید افتاب بر کاشانه ام بغض امده تا زیر چانه ام بحر باریدن منتظر یک بهانه ام تاب غمت را نیست دگر شانه ام علی رستم پور
-
رفیقا......
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:42
رفیقا.... روی سنگ قبر من اینگونه بنویس تا بخوانند مردمانی با چشم خیس باید رفت روزی دنیا جای ماندن نیس دل بردن اسان بوود عشق شوخی نیس بنویس روی سنگم با خطی دلربا عاقب باید غروب کرد از دنیا بنویس مشکنید دل مرنجانید کس عاقبت جایت شود بتنگی قفس بنویس دنیا ارزشش اینگونه است روزی در اغوشش میباید تن از هم گسست هر چه باشی...
-
وقتی نام تو.....
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:41
وقتى نام تو می اید وقتی بوی تو بر مشامم میخورد به سرزمینى خوشبخت بدل مى شوم به سرزمینى پر از آواز پرنده وچه دنیای قشنگیست وقتى تو مى روى سر در گریبانم اشفته و پریشاتم مثل مادری که داغ جوان دیده است و چه دنیای بدیست علی رستم پور
-
بخوان مرا.......
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:40
بخوان مرا به یک جای دور دست به جایی که فقط از ان تو است خودت باشی و جلوه های شکوهت من و تو…و فقط سکوت می خواهم بشنوی صدای تپش قلب خستهام را تا بدون کلام و واسطه بگویم حرفهای دل شکسته ام را همانها که روی دلم سنگینی کرده همانها که مرا زمین گیر زمینی کرده همانها که گوشهای زمینی قادر به شنیدنشان نیست سخنم به بلندا می کشد...
-
بغض سنگینی.....
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:39
بغض سنگینی تو صدامه سکوت سردی رو لبامه اشک گرمی تو چشامه رو عکست خیره نگامه دیدنت ارزویی از خدامه خاطراتت مهمون شبامه اسم تو دوای دل بینوامه دوس داشتنت تناه گنامه اسم توتوی تموم حرفامه اغوش تو اخرین پنامه شونه های تو تنها تکیه گامه علی رستم پور
-
دلم یک جنگل.....
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:38
دلم...... جنگل و یک کلبه و یک ارامش دستهای تو در گیسو و یک نوازش بوی نم نم های باران و یک بارش حرفی از ایثار و عشق و یک سازش اشک بر مژه و بغضی در گلو و یک خواهش سجاده ای و شوری و قرق یک نیایش میخواهد...... رستم پور
-
از این نیرنگها...
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:35
خدایا از این نیرنگها تردیدها شکها خیانتها پرواز میخواهد دلم
-
از این نیرنگها...
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:35
خدایا از این نیرنگها تردیدها شکها خیانتها پرواز میخواهد دلم
-
مکانی جز دلم.....
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:34
مکانی را بهتر از دلم برایت سراغ ندارم تنگی اش را به بزرگی خودت ببخش
-
گیریم که جهان مال تو شد.....
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:13
گیریم که جهان در کف اقبال تو باشد یا که صد مه رو محو ان خال تو باشد گیریم جهان سراسر مال تو باشد امتی مدهوش پر و بال تو باشد شاید جمعی دست بر سینه در کار تو باشد یا که بخت هم ز جهان یار تو باشد عاقب خواهی شد زارو نحیف دست لرزان تن رنجور و ضعیف تا توانی این دو روز دلی شاد کن چراغی بر افروز خانه ای اباد کن مگذار رسد...
-
شاید نمیدانی.....
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:12
شاید نمیدانی بی بهانه بی هوس با هر تپیدن با هر نفس در اتش عشق سوخته ام کز عطش لب بر هم دوخته ام حالیا تشنه ام جرعه ای ابم دهید بی راهه های زیادی دویده ام به جانان هرگز نرسیده ام خسته ام و بی تابم اندکی خوابم دهید گم شده ام سردم افسرده پر از دردم نمیدانم چه کردم دل درخششی دوباره میخواهد رخ مهتابم دهید علی رستم پور
-
اسمان ریخته بهم......
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:11
نمیدانم چرا اسمان ریخته به هم یاد تو میزند بر دلتنگی هایم قدم نمیدانم چرا گریه میکنند ابرها نم نم زیر باران چه دروغانه دل تسلا میدهم اسمان و اندوه غروب بغض سرد و دلی پر ز دود حراسانم از این هوا از دست این دل کبود علی رستم پور
-
در قفسم گشودند....
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:10
در گشودند تا از قفس پر زنم بمانند شاپرک ها سر بر کوی و برزن زنم چو زجا برخواستم سوی اسمان ناگه افتادم همی زین میان نمیدانم یا پرواز رفته از یادم یا که بشکسته بالم را صیادم علی رستم پور
-
زخمی تر از.....
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:09
زخمی تر از آهو در سکوتی بی هیاهو گرفته دل شکسته بازو پر از بغض. خیس چشم و ابرو پریده رنگ رو ژولیده گیسو نشسته ام در انتظار او
-
پاهایم......
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:08
چقدر این سربالایی ها ادامـــــــه دارند ؟ من از زندگی که هیچ پاهایم از من شکایت دارند
-
انگاه که خزان
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:07
انگاه که خزان شد نو ثمرم من بماندم با خون جگرم یاد تو هر لحظه اید چون نظرم جای اشک ریزم خون از بصرم هوایت نرود ز دل و از سرم من تو را تا به ابد چشم بدرم علی رستم پور
-
تو را بجان ......
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:04
تـــو را به جـــان آنکــه دلــت را دزدیــــد ؛ بــــه خــوابـــــم نََََیـــــــا آخــــــــر . . . خوابـــــم را "رنـگــــی" مـی کنـــی و. . . روزم را "سیــــــــــــــــــاه"
-
تو را بجان....
چهارشنبه 17 تیر 1394 00:00
تـــو را به جـــان آنکــه دلــت را دزدیــــد ؛ بــــه خــوابـــــم نََََیـــــــا آخــــــــر . . . خوابـــــم را "رنـگــــی" مـی کنـــی و. . . روزم را "سیــــــــــــــــــاه"
-
نشینم شبی تا سحر
سهشنبه 16 تیر 1394 23:57
نشینم شبی تا سحر دل براه چشم بدر چه امد تو را بسر که ناید از تو مرا خبر یا بی وفا گشته ای مگر یا نداری ز اندوه دلم خبر گیرم که در ایی زدر بر روی پا بمانم با کدامین کمر رخصت دیدارت نخواهد داد چشم تر نیایی هم نخواهی رفت از نظر علی رستم پور
-
نشینم شبی تا سحر
سهشنبه 16 تیر 1394 23:57
نشینم شبی تا سحر دل براه چشم بدر چه امد تو را بسر که ناید از تو مرا خبر یا بی وفا گشته ای مگر یا نداری ز اندوه دلم خبر گیرم که در ایی زدر بر روی پا بمانم با کدامین کمر رخصت دیدارت نخواهد داد چشم تر نیایی هم نخواهی رفت از نظر علی رستم پور